۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

در هربرخورد و عملکرد ضد مردمی ویا بی خردانه رژیم و مزدورانش، خود را کنار کشیدیم، زیرا خود را در جریان سیل و معرض خطر ندیدیم.

در روزهای نخست ده فجر، سکوت ما به آخوند قدرت داد که رفته رفته دامنه زورگویی و تجاوز خود را ادامه داده، و ده روز فجر خود را به سه دهه زجر ما مردم گسترش بخشد.




در آغاز، سلحشوران ارتش ما را به جوخه اعدام سپردند، ساکت ماندیم. با بیرون کردن استادان ارجمند و بلند پایه دانشگاهها و فرهنگ ما را به لجن کشیدند، حرفی نزدیم. وزیر فرهیخته و گرانمایه فرهنگمان، دکتر فرخ رو پارسا , مهندس عبدالاه ریاضی پدر صنعت و تکنولوژی را اعدام کردند، دم بر نیاوردیم. بر سر زنان، نیمی از جامعه ما گونی و لچک سیاه پوشاندند، بازهم در سکوت ماندیم. در سال ۶۷ چندین هزار از جوانان ما را وحشیانه درون زندانها به دار کشیدند، آه از نهادمان بر نیامد. چوب های دار را در هر گوشه و کنار کشور به پا کردند و فرزندان میهن را به بهانه دروغین قاچاق، دزدی، و اهانت به آخوند متجاوز بیگانه پرست اعدام کردند، ایستادیم و تماشا کردیم، و شاید هم با مزدوران و نوکران رژیم هم آواز شدیم. گروه اوباش و مزدور رژیم، از بام تا شام به هم میهنان ما در کوچه و خیابان، و در خانه هایشان وحشیانه یورش بردند، آنان را دستگیر، شکنجه تجاوز و اعدام کردند، ما بازهم در سکوت ماندیم…
در هربرخورد و عملکرد ضد مردمی ویا بی خردانه رژیم و مزدورانش، خود را کنار کشیدیم، زیرا خود را در جریان سیل و معرض خطر ندیدیم. سهم دریای خزر ما را به یغما فروختند، آن را از خود ندانستیم. دریاچه ارومیه مان را خشکاندند، بازهم با پوزخند آن را نادیده گرفتیم. فرهنگ، تاریخ، و آیین ما را به بازی گرفتند. از خود واکنشی نشان ندادیم.
پول و ثروت مملکت و حق فرزندان محروم و حتی آیندگان این کشور رادزدیدند , در حسابهای شخصی اشان در کشورهای دیگر ذخیره نمودند، ولی آفتابه دزدان را اعدام کردند، دیدیم، شنیدیم، ولی بدان اعتنایی نکردیم. هنگامی که کردستان ویا تبریز به پا خاستند، دیگر استان های ایران از خود جنبشی نشان ندادند. زمانی که شیراز ویا بلوچستان اعتراضی داشت و در برابر رژیم جنبهه گیری نمود، دیگر نقاط ایران را خواب سنگین فرابرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر